۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

روزي خواهد رسيد كه عقلانيت بشر بر خرافه فائق خواهد آمد


و روزي خواهد رسيد كه عقلانيت بشر بر خرافه فائق خواهد آمد و ريشه دين از زندگي بشريت رخت برخواهد بست و جاي آن را قانون و علم خواهد گرفت
آنگاه بشريت به آرامش و صلح خواهد رسيد

به نام بشر و عقلانيت كه خدا در آن نهفته است
در زمانهاي قديم كه انسان هنوز قوانين طبيعت را نمي شناخت ، نيروهاي طبيعت و ستارگان و خورشيد و ماه و رعد و برق وزلزله و آتش فشان و رودخانه و كوهها و..سجده گاه انسان بودند .بشر پرستش و ستايش خورشيد را به عنوان رب النوع آغاز كرد ، وچون بنظرش ميرسيد كه ستاره ها به آسمان ميخكوب شده اند از بهم پيوستن ستاره ها تصاوير خيالي به وجود مي آورد.
درقديم مردم زمين را به شكل يك صفحه صاف يا مثل سپر برجسته ميدانستند كه روي تكيه گاههايي قرار گرفته : هنديان زمين را روي پشت چهار فيل ،روسهاي قديم پشت نهنگهاي بزرگ ودرافسانه هاي ايرانيان هم زمين روي شاخ گاو قرار گرفته بود . كه با تكان خوردن اين به اصطلاح تكيه گاهها زمين لرزه ميشد و...
مردم باستان در مورد خورشيد فكر ميكردند كه هر روز صبح طلوع ميكند پس از پيمودن عرض زمين ( به قول يونانيان باستان با سوار شدن بر كالسكه آتشين خود ) در غروب به استراحت ميپردازد
درافسانه هاي بابل آسمان را گنبدي محكم ميدانستند كه كرائه هاي آن به سطح كرانه هاي زمين متكي است و آسمان مقر خداياني است كه جهان را بوجود آورده اند.
بشر از دير باز از ترس عوامل طبيعي نظير سيل- زلزله- صاعقه- طوفان -باران و ... به دنبال دستاويزي براي توجيه و اتكا به آن بوده است.زماني به سحر وجادو و ساحره و جادوگر(دوره اول) و دوره اي به خدايان نمادين (مثل خداي آتش خداي آب و...)(دوره دوم) وزماني به خدايي  بر فراز آسمانها كه ديده نميشود روي مي آورد(دوره سوم). در هر مقطع زماني به علت ضعف علم ودانش بشري جهل بشريت خواسته يا ناخواسته مورد سوءاستفاده گروهي قرار گرفته و زمينه حكومت اين گروه بر اكثريت را فراهم كرده است.
با پيشرفت علم و تكنولوژي و دانش بشري و توضيح  تمام مسايل طبيعي به وسيله علم بستر و زير ساخت مناسبي براي ورود    انسان به دوره چهارم زندگي از نوع حكومتي ايجاد شده است و آن حكومت  عقلانيت بر انسان است.
بدون نياز به قرباني دادن براي خدايان نمادين و يا سجده كردن جادوگران و ورد خواندن و ساير رسوم قبيله اي و يا به جا آوردن مراسم ديني براي خشنودي  آن خداي موهوم   انسانها ميتوانند همه در كنار هم در زير چتري به نام قانون كه بر اساس عقل و تفكر بنا نهاده شده است زندگي كنند و مدينه فاضله اي براي خود بسازند.
 فصل سوم زندگي بشر عبارت است از حكومت دين بر بشريت.
تعبير جالب و زيبايي از جرج كارلين  اينگونه مذهب و خداي دين را توضيح ميدهد:

(مذهب مردم را متقاعد كرده كه : مردی نامرئي در آسمانها زندگي مي كند
كه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد، لحظه به لحظه آن را.و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي،و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي،او تو را به جايي مي فرستد كه پر از آتش و دود و سوختنو شكنجه شدن و ناراحتي است و بايد تا ابد در آنجا زندگي كني،رنج بكشي، بسوزي و فرياد و ناله كني
... 
ولي او تو را دوست دارد ! )
و اينگونه است كه بشر بر بالاي سر خود پادشاهي مي انگارد كه از تمام كارها و افكار او آگاه است و مدام اورا ميترساند و تهديد ميكند از آنچه نبايد ميكرده و كرده و يا بايد ميكرده و نكرده. و اين موجود موهوم و خيالي چنان بر بنده خود خشمگين ميشود كه هيچ كس را ياراي فرار از عذاب او نيست.رسوخ  دين در اذهان انسانها چنان آنان از عقلانيت به دور مياندازد واين انسان چنان خط قرمزي  به دور مقدسات خود ميكشد كه  هيچگاه  حتي به نزديكي آن خط قرمز فكري نزديك هم نميشود چه رسد به آنكه از آن بخواهد عبوركند.بشري كه تنها تفاوت ميان او  و ساير موجودات نيروي عقل و تفكر اوست در وادي دين چنان بي عقل و مسحور ميشود كه مايه تعجب ميشود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر