۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

منطقه مقدس


دنياي  جغرافيايي تورات و انجيل تنها  منطقه معيني شامل سوريه- لبنان- فلسطين- اردن- بين النهرين-مصر-عربستان و يمن كنوني را در بر ميگيرد  با كشورهاي حاشيه اي چون ايران و ايلام و حبشه.
بيرون از اين حدود نه جايي در كتاب مقدس براي سرزمينهاي كه در شش روز آفرينش  خلق شده اند وجود دارد  و نه براي مردمي كه  در اين سرزمينها زندگي ميكنند.رويدادهاي اساسي تاريخ شش هزار ساله خلقت نيز همه در اين محدوده ميگذرند.
"باغ عدن -بهشت زميني-در جايي در بين النهرين قرار دارد"
"طو فان نوح در همين بين النهرين انجام ميگيرد"
"برج بابل نيز در همين بين النهرين افراشته ميشود"
"آتش و گوگرد سدوم و عموره در كنعان از آسمان ميبارد"
"خورشيد در كنعان در حركت مي ايستد تا اسراييليان وقت بيشتري براي كشتار فلسطينيان داشته باشند"
"ده معجزه موسي در مصر روي ميدهد و در آنجاست كه آب تبديل به خون ميشود و كليه حيوانات در يك شبانه روز ميميرند و ظلمت مظلق مصر را فرا ميگيرد و نخست زادگان مصري در عرض يك شب به دست يهوه قتل عام ميشود و آب دريا به دونيم ميشودتا اسرائيليان به سلامت بگذرند ولي فرعون و سپاهيانش در دنبال آنها غرق شوند"
"من وسلوي در ارض سينا از آسمان به به قوم اسراييل نازل ميشود."
"در ارض اسرائيل است كه ديوان و اجنه و حيوانات و پرندگان و ماهيان دريا جمله به فرمان سليمان در مي آيند"
"و در آنجاست كه ملكه بلقيس از كشور سبا(يمن) بر باز ديوي بسوي اورشليم ميايد تا سر در خدمت سليمان گذارد"
"و مدتها بعد باز در همين سرزمين اسرائيل است كه كودكي به نام عيسي در طويله اي به دنيا ميايد و پادشاهان مجوس به راهنمايي ستاره اي بسويش ميايند تا به پيغمبريش گواهي دهند"
"و باز در همانجاست كه وي مرده زنده ميكند و ديوها را از درون ديوژگان بيرون مياورد و كوران را بينا ميكند و بر روي آب راه ميرودو در هنگام به صليب كشيدنش خورشيد غروب ميكند و مردگان از گورها بيرون ميايند و خودش نيز زنده ميشود تا به آسمانها برود"
"موسي نيز در همين سرزمين متولد شده تا به رسالت پيامبري خود عمل كند "
" و به اينها اضافه كنيد داستان حضرت ابراهيم و حضرت داود و داستان قوم هود و صالح و اسحاق  و شعيب و قوم لوط و داستان يونس پيامبر و آن نهنگ غول پيكر و هزاران داستان ديگر تاريخي مذهبي را"
 تمام اينها در سرزميني ميان دجله تا فرات صورت ميگيرد كه همه آن توسط يهوه خداي اسرائيل در مقابل تعهد ختنه شدن پسران از جانب ابراهيم براي ابدالآباد به ذريه او بخشيده شده است.
ذريه اي كه قرار بود به عنوان قوم برگزيده خداوند شمارشان به اندازه سنگريزه هاي دريا افزايش يابد. و فراموش نكنيم كه براي نظارت بر حسن انجام همه اينها بوده است كه از زمان آدم تا ظهور  اسلام 124000 پيغمبر از جانب خداوند فقط به اين منطقه جغرافيايي فرستاده شده اند
در هيچيك از سه كتاب مقدس آيينهاي توحيدي كه دست كم دو تاي آنها  ادعاي جهاني بودن دارند مطلقا نه نامي از چين ميتوان يافت و نه از هند و اندونزي و بقيه قاره آسيا نه از اروپا و آفريقاي سياه و نه طبعا از آن نيمه اي از دنيا كه بعدا كشف خواهدشد
در تاييد اين رقم شگفت آور تعدادپيامبران تقريبا همه كتب حديث شيعه اين حديث را از زبان خود پيامبر نقل كرده اند كه:
ابوذر غفاري ميگويد :  از حضرت محمد كه تنها در مسجد نشسته بود پرسيدم :يا رسول الله پيامبران چند نفرند؟فرمود يكصد وبيست وچهار هزار  عرض كردم پيغمبران مرسل كه هم پيغمبرند و هم رسول چند نفرند؟فرمود 313 نفر و نخستين پيامبر اسرائيلي موسي بود و آخرينشان عيسي و جمعا 600 پيامبر در بني اسرائيل منصوب شدند عرض كردم يا رسول الله چند كتاب از جانب خدا آمده؟فرمود 124 كتاب
فراموش نكنيم كه از ديدگاه واقعيتهاي جغرافيايي و مردم شناسي جمع مساحت 15 كشور عربي و يهودي كه در منطقه مقدس جاي دارندبا احتساب همه صحراها و بيايانهاي خشك آنها نزديك به 5 ميليون كيلومتر مربع است كه تنها 1/30 مجموع سرزمينهاي مسكوني كره زمين را شامل ميشودو اگر نسبت جمعيت را  ثابت در نظر بگيريم جمعيت اين منطقه 150 ميليون نفر كه به نسبت 6 ميليارد نفر جمعيت كل جهان 1/40 جمعيت كل كره زمين را شامل ميشود
حال سوال اينجا پيش ميايد كه اين همه پيامبر براي مساحتي معادل 1/30 كل جهان و 1/40 جمعيت كل جهان آيا غير عقلاني به نظر نميرسد؟
و چرا تمام محتواي كتابهاي آسماني به اين 1/40 جمعيت جهان ساكن در 1/30 مساحت اختصاص مي يابد و در هيچ جاي اين كتب آسماني كوچكترين نامي از ساير آفريدگان سفيد و زرد و سياه و ساير قاره ها و سرزمينها برده نميشود؟
چرا هيچ پيامبري در ژاپن و يا جنوب آفريقا و يا اسكاتلند و يا آمريكاي جنوبي ظهور نميكند؟آيا آن زمان مردم ساكن در قطب شمال نياز به پيامبر نداشته اند؟
و هزاران سوال ديگر دراين زمينه

پیشنهاد تحریم حج از طرف همه ایرانیان در پی فاش شدن درخواست حمله به ایران از طرف پادشاه عربستان

براساس  اسناد تازه افشا شده ویکی لیکس پادشاه عربستان به آمریکا پیشنهاد حمله به ایران را داده بوده است.
من به عنوان  یک ایرانی به همه ایرانیان پیشنهاد میدهم برای تو دهنی زدن به این اعراب ,مراسم حج را تحریم کنیم و همه از پدران  و مادران و اطرافیانمان بخواهیم که دیگرهیچکس  به حج نرود

پرسپولیس 1-سپاهان 4

دوشنبه هشتم آذر 1389
سپاهان پرسپولیس را له کرد.ضمنا علی دایی بعد از باخت به مظلومی و مرفاوی به سومین استقلالی(امیر قلعه نوعی) هم باخت
با عرض معذرت از همه طرفداران پرسپولیس

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

جان استوارت ميل

جان استوارت ميل فيلسوف و منطق دان بزرگ اهل انگلستان در مورد آزادي بيان ميگويد:
بزرگترين پديده اي كه انسان به آن دست يافته آزادي بيان است و ممكن نخواهد بود كه مهار بر زبان زد و بيان را محدود كرد.اگر همه گيتي و تمام مردم جهان بر يك عقيده باشند و يك نفر و تنها يك نفر بر عقيده ديگر,بستن دهان آن يك نفر از سوي آن جمع به همان اندازه زيان بار و فساد آور است كه  آن يك  نفر دهان همه جمع را ببندد

كشف نماد اسراييل (ستاره داود) در ساختمان فرودگاه مهر آباد

تصویری از یکی از تاسیسات ساخته شده توسط مهندسان اسرائیلی در فرودگاه مهرآباد که در آن نقش ستاره داوود به وضوح مشخص است 

در ساختمان اصلی شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران (ایران ایر) با وجود گذشت حدود 32 سال از پیروزی انقلاب، نقش ستاره داوود در ساختمان فوق همچنان دست نخورده باقی مانده است.
براي ديدن اين مكان كافيست از سرويس MAPS  گوگل استفاده كنيد روي نقشه SATELlITE را انتخاب كنيد. دو عدد زير را كه طول و عرض جغرافيايي مكان مورد نظر است را در قسمت جستجو وارد كنيد .بين دو عدد را ويرگول بگذاريد
35.696374

51.318852

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

ایمان مطلق و تعبد، دشمن خردورزی و سبب فقراست.


تعارض دین با منزلت آدمی!

تعبد و عبادت از اعمال بردگی است و عبد و عبید که معنای برده را میدهد، از همین ریشه است. عبادت یعنی بندگی کردن، پرستیدن، اطاعت کورکورانه و خاشع بودن سهم عمده ی متن قرآن درمورد خضوع و خشوع و متعبد بودن مؤمن نسبت به قرآن و الله است. واژۀ اسلام برخلاف نظر باورمندان، مفهومش مسالمت نیست و معنایش تسلیم است؛ تسلیم به آنچه شریعت دستور میدهد؛ و اطاعت کورکورانه ی پیروان نسبت به وجودی موهوم به نام «الله» و البته به تبع آن فردی که معرف این الله است.
ایمان مطلق، خطرناکترین و مضرترین آلودگی در آدمی است و محرکی است برای انجام هرگونه جنایات.
اصولاً مدعیان رسالت، خدائی مستبد و خودشیفته و زورگو را معرفی کرده اند و او را در تاریکی مطلق و هاله ی تقدس ناشی ازترس و خوف پوشانده اند تا به خواسته و منظور خود که چیزی جز سروری و حکومت نبوده است برسند. خداشناسی یک امر علمی نیست، بلکه ادعائی تخیلی است؛ و هرگونه تلاش در راه اثبات چنین موجودی، اتلاف وقت است. هیچ الزامی برای منکران وجود خالق نیست که در پی اثبات عدم وجود باشند. زیرا نیستی ونبود اثبات نمی خواهد؛ این هست و وجود است که باید ثابت شود. بی تردید حتا اگر سخن مدعیان پیامبری را بپذیریم و چنین موجودی نادیده و ناپیدا را واقعیّت پنداریم، عبادت و خشوع آدمی نسبت به او، نشان کمال خودپرستی، استبداد و استکبار این موجود است.
دستور انجام فریضه های دین به مسلمانان، هیچ علتی جز مطیع و مقید کردن مؤمنان نداشته است. به سخنی دیگر، مدعیان رسالت به منظور تحکیم مقام و موقعیّت خویش فریضه های عبادی را وضع و پیشنهاد کرده اند. رکوع رفتن درنماز، همان تعظیم است؛ و سجده کردن نیز به خاک افتادن درجلو پای سلاطین و خداوندان زور، هرچند در ظاهر سجده به موجودی نامرئی به نام الله باشد. این افیون دین است که امتش را به صورت همان بردگان زمان برده داری قالبریزی کرده و آنان را به مانند حیوانات به خدمت مدعیان رسالت می گیرد. براین سخن چه دلیلی بهتر از این می توان ارائه داد که در هیچ یک از آئینهای ابراهیمی برده داری منع نشده است؛ و پیغمبر اسلام، هم برده داشته است و هم کنیز.
اصولاً برخلاف ادعای متدینان، دینها نه تنها در جهت حفظ و ارتقای شأن و کرامت انسان گامی برنداشته اند، بلکه واژگونه ی آن، هدفی جز تحقیر شأن ومنزلت آدمی ندارند؛ و پیامبران تمام همتشان دراین بوده است که مردمان را ذلیل و حقیر بارآورند. این حرکات و کردار بهیمه ای که از افراد القاعده و طالبان سرمیزند، واکنش حقارت و ذلالتی است تعبد دین برایشان ایجاد کرده است. عبادات، شامل نماز، روزه، حج، زکات و بدتر از همه جهاد، اعمالی است که روان آدمی را از اتکاء به نفس و پایداری تهی کرده و او را به فردی مطیع و مقید مبدل میسازد. نماز مسلمانان، که درظاهرعبادت خداست، چیزی جز اظهار بندگی و خشوع نسبت به«محمد»نیست. امروز- درقرن 20 و 21- چنین نمایشی به نام نماز یکی از حقارتبارترین کاری است که آدمی ممکن است از خود بروزدهد. نگاهی ازروی دقت و انصاف به صف نمازگزاران مسلمان هنگامی که به سجده می روند بیندازید تا میزان خفتی را که مؤمنان روزانه 34 بار برای خود می خرند دریابید. درظاهر امر، فرد مؤمن با این عبادات، دربرابر پروردگاری که دوزخ دارد و انسان را درآن کباب میکند قرار می گیرد، اما در واقع، اظهار بندگی و خشوع نسبت به نماینده ی خدا یعنی محمد است.
دین عیسی رسماً می گوید:«آدمی گناهکار به دنیا می آید...» چرایش را باید از پاپ هائی که در مراسم رسمی تاج پادشاهی برسر می نهند پرسید. باید از این سلاطین دین مسیح سوآل کرد: این چه خالقی است که نوزاد را گناه کار به دنیا می آورد؟!
این تعظیم ها و سجده ها و کرنشها در دین اسلام، و آن زانوزدن عیسویان در جلو محراب کلیساها و صلیب کشیدن برسینه، و آن تکان دادنهای سر و بالاتنه درمیان یهودیان، و توهینی که بهاءالله در مورد پیروانش رواداشته و آنان را اغنام الله یعنی گوسفندان خدا می نامد، همه برای حقیر کردن آدمی و بندگی در خدمت کسانی است که خود را فرستاده ی لاهوت معرفی کرده اند. نماز، کرنش مسلمانان به محمد است و خدا دراین میان وجه المصالحه است.
تاریخ در هرمورد نشان داده است که پدیده ی دین، مانیفست حکومت رسولان و بندگی ی مؤمنان بوده است. مسائل دین همه درماوراء زندگی می چرخد و مربوط به دنیای تاریکیها و پس از مرگ است. دینها و مذاهب به طور اعم، و دین اسلام به صورت ویژه، نه ظهورشان و نه دستورها و تلاششان برای تولید سعادت و رفاه آدمی درزندگی نیست. ادیان ضمن تأمین اهداف معمارانش در رسیدن به قلهی شهرت، دستاوردی جز بندگی و حقارت ندارند. مردم عربستان پیش از ظهور دین محمد، هیچ مشکلی با بتپرستی نداشتند و درتاریخشان هیچ جنگ مذهبی برسر پرستش فلان یا بهمان «بت» روی نداد. اما محمد با آوردن ده ها آیة که امر به کشتار میدهد، این مردم را به دشمنان خونی تبدیل کرد و اقوام را به جان هم انداخت و پس ازاو جانشینان نیز جهان را به هم ریختند.
البته اسلام درضمن راهی است برای خیالپردازی و فریب مؤمنان درمورد لذت جوئی از حور و غلمان؛ و لمیدن درمکان امن و نوشیدن مَی خوشگوار درزمان پس ازمرگ. اگر دستوری برای انجام اعمال دنیائی داده باشند، بیشتر در اطراف همان عبادات و شهوترانی است که چگونه به حمام روند و چگونه خودرا دوباره آماده ی عبادت کنند... که سرانجامش یا به بهشت موعود میرسد و یا در صورت تمرد، به «جهنم التی توعدون...» و سودی دردنیای زندگان عاید فاعل و مؤمن نمیکند. هیچ یک از تعالیم دین و اعتقادات آسمانی به دلیل تضادشان با دانشهای تجربی و خردگرائی، قادر به پاسخگوئی به واقعیّتهای زندگی و مسائل مادی نیست. در تمام قرآن و انجیل، حتا یک کلمه در مورد زراعت و کارکردن و کیفیّت تأمین معاش وجودندارد. برعکس، قرآن اهل دنیا، یعنی کوشندگان مادی را به شدت سرزنش کرده و آنان را یا شایسته ی کشتن میداند و یا درزمرۀ دوزخیان.
با نگاهی کنجکاو به جوامع مسلمان و کاتولیک مؤمن، منظره ی زشت عقبماندگی و فلاکت این جوامع تأثیر ایمان متعبد را در زندگی ی این مردمان فریاد میزند. این خسران و عقبماندگی علتی جز تفوق تفکر دینی برساختار جامعه، و استیلای اندیشه ی متافیزیک براذهان خاص و عام ازیک سو، و استبداد حاکمان محل ازدیگر سو ندارد. این درحالی است که استبداد فرمانروایان نیز از همان باور ژرف دینیی عوام سرچشمه میگیرد و نتیجه ایمان عوام است؛ و مستبدان به پشتیبانی دین و کمک متولیان دین، زورگو و ظالم شده و میشوند؛ و عوام به تبعیّت دین مطیع و برده و بره شده اند. زیرا ذات دین استبدادی و مستبد پرور است.
هرچه میزان بردگی و سرسپردگی به دین و لاهوت در جوامع بیشتر باشد، به همان نسبت،  فقر و عقبماندگی بیشتر و چشمگیرتر است. کشورهای کاتولیک، دنیای اسلام، پیروان معابد بودا و هندو و بالاخره دیگر پرستندگان متعبد موهومات، کلاً از کاروان دانش و تکنیک و پیشرفت وامانده اند و در فقر و مذلت می زیند. امروز دین نه تنها لازم نیست، بل غل و زنجیری است بردست و پای آدمی و سدی است در راه پیشرفت بشر.


چند دانشمند ايراني قبل از اسلام را نام ببريد

اين سوال  محصول تعريف پروژه اي در دفتر رهبري با هدايت غلامعلي حداد عادل بود که به سختي و مفتضحانه شکست خورد! يعني کم اهميت و پست نشان دادن ايران باستان. البته در ميان مردم عادي. مثلا پرسيده شود چند دانشمند قبل از اسلام نام ببريد.
قبل از اسلام ايران نسبت به ساير نقاط جهان در بسياري از موارد سرآمد بوده است. مثلا معماري و پزشکي و موسيقي و سيستم اداري مملکتي, پست, ارتش و علوم مختلف ديگر از جمله نجوم. مثلا چند نمونه از دانشمندان قبل از اسلام:
اسكیلاس- دوره هخامنشی (زمان حكومت داریوش از سال 486- 521 ق.م.) دریا نورد و مكتشف و مهندس سازنده قنات
ستاسپ- دوره هخامنشی ( زمان حكومت خشایار شاه 2466-486 ق.م.) دریا نورد و مكتشف
بوبراندا-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس
آرتاخه-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس و سازنده كانال آتوس
استانس- دوره هخامنشی شیمیدان و استاد دموكریتوس
برازه- دوره ساسانی (زمان فرمانروائی اردشیر( 241-226 م) مهندس و احیا كننده شهر فیروز آباد
برانوش- دوره ساسانی- سازنده شادروان شوشتر
فرغان- دوره ساسانی- سازنده تاق كسرا
جهن برزین- دوره ساسانی سازنده تخت (تاقدیس)
شیده- دوره ساسانی سازنده كاخ خورنق
ابولؤلؤ(فیروز) قاتل عمربن خطاب (خلیفه اعراب و متجاوز به ایران) هنرمند ، صنعت كار و سازنده آسیاهای بادی
در نقاشی بزرگ کلیسای واتیکان تصویر زرتشت فیلسوف و معلم ایرانی در آکادمی یونان را می توان مشاهده کرد.
مانی، فیلسوف و نقاش بزرگ ایرانی
….
سابقة جراحی و شکافتن بدن انسان برای معالجه در تمدنهای مجاور تمدن ایران و دیگر تمدنهایی که به نوعی با ایران پیوند داشته اند به دوران پیش از تاریخ باز می گردد. اسناد متعددی از عمل جراحی در آن دوره وجود دارد. در مصر جراحی شایع و کاملا شناخته شده بود (برای بررسی پیشینة جراحی در این سرزمین رجوع کنید به ماینو ص 69ـ139). در بین النهرین با استناد به قوانینی که در قانون نامة حمورابی (حمورابی ششمین پادشاه از اولین سلسلة پادشاهان باستانی بابل حک : احتمالا از اوایل هزارة سوم تا اواسط هزارة دوم پیش از میلاد) در بارة دستمزد جراح و نیز جریمة اشتباه او وجود دارد (برای آگاهی از متن این قوانین رجوع کنید به حمورابی ج 2 ص 79ـ81 برای گزارشی از وجود جراحی در دورة حمورابی رجوع کنید به همان ج 1 ص 416ـ420) رواج این نوع درمان در هزارة دوم پیش از میلاد تأیید می شود. در ایران کهن ترین گزارش در بارة عمل جراحی به دورة پیش از تاریخ برمی گردد. این عمل ظاهرا در شهر سوخته در سیستان انجام شده است ( رجوع کنید به جنیدی ص 192ـ 194). دیگر دانسته های ما در بارة جراحی در ایران پیش از اسلام که در نوع خود مفصل ترین گزارش نیز به حساب می آید عباراتی از اوستا در بارة آزمودن جراحان و دستمزد آنان است . بر اساس فرگرد (بخش ) هفتم وندیداد (بند 38ـ49) جراحان زردشتی می بایست دانسته های خود را سه بار بر روی دیوپرستان (کافران ) آزمایش می کردند و در صورت موفقیت می توانستند زردشتیان را جراحی کنند و اگر در این مراحل سه گانه بیمار درمی گذشت جراحان از جراحی کردن محروم می شدند. در همین فرگرد از سه دسته پزشک صحبت شده است : آنان که با کلام ایزدی بیماران را درمان می کنند آنان که با گیاه درمان می کنند و آنان که با کارد درمان می کنند. میان اینها گروه نخست اهمیت بیشتری دارند. دلیل اینکه گروه سوم چنین اهمیتی ندارند احتمالا ممانعتهای دین زردشتی برای خونریزی است زیرا خون از جمله آلاینده هایی است که در صورت تماس اشخاص با آن مسائل و احکام مختلف دینی پدید می آید (دربارة احکام مربوط به خون از جمله رجوع کنید بهوندیداد فرگرد 6 بند 8 ـ 35). همچنین جراحان با توجه به جایگاه افراد در خانواده روستا یا کشور دستمزد متفاوتی دریافت می کردند ( رجوع کنید بهپزشکی * : بخش 2).
در مورد موسيقي ايران هم قبل از اسلام اين را مطالعه بفرماييد: http://www.yrc.ir/images/content/ghabl%20az%20eslam.pdf
یکی از نادرترین اعمال جراحی در ایران پیش از اسلام چگونگی زاده شدن رستم است که در شاهنامة فردوسی (ج 1 ص 238ـ239) گزارش شده است . بر اساس آن به هنگام زاده شدن رستم پزشک معالج ابتدا مادر او را با خوراندن می (= دارو) بیهوش می کند سپس پهلوی مادر را می شکافد و بچه را به دنیا می آورد و بعد محل زخم را می دوزد (قس بخش ب ).
در برخی متون نظم و نثر ایران دورة اسلامی (برای نمونه از متون نظم رجوع کنید به ازرقی هروی ص 14 بیت 329 برای نمونه از متون نثر رجوع کنید به جرجانی ص 312) از واژة «دستکار» به معنای جراح استفاده شده است . واژة دستکار در متون ایران پیش از اسلام نیز به کار رفته است ( رجوع کنید به نیبرگ بخش 2 ص 59 ذیل h” ¦re ¦”dast-ka ) اما نه در معنای جراح و جراحی بلکه در معنای کار دست و صنعت . احتمالا دستکار در معنای جراح ترجمة «عمل الید» عربی است ( رجوع کنید به محقق ص 359ـ360).
منابع :
ابوبکربن اسماعیل ازرقی هروی دیوان چاپ سعید نفیسی تهران 1336 ش اسماعیل بن حسن جرجانی کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة عکس نسخة مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران تهران 1345 ش فریدون جنیدی حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان تهران 1378 ش ابوالقاسم فردوسی شاهنامة فردوسی ج 1 چاپ برتلس مسکو 1963 مهدی محقق مجموعة متون و مقالات در تاریخ و اخلاق پزشکی در اسلام و ایران مقالة 12: «آگاهیهایی در بارة جراح و جراحی در اسلام » تهران 1374 ش
سایت http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4543
البته تمامی دانشمندان(ايراني) بعد از اسلام هم حاصل ذخیره ژنتیکی و تمدن بزرگ ایران قبل از اسلام بوده اند. شما اگر دقت کنید اعراب خود هیچ دانشمند و عالمی تولید نکردند و عالمانشان در سخنسرایی و تفسیر قرآن و تولید احکام اسلام خلاصه شده اند.
حال شما لطفا چند دانشمند عرب بعد از اسلام در علوم مختلف نام ببريد از عربستان! اگر دقت کنيد دانشمندان بعد از اسلام که مسلمان بوده اند نيز از ايران يا از مصر بوده اند که پيشينه تمدني با شکوه دارند.
خجالت بکشيد و عرب پرستي و دروغ را کنار بگذاريد

پروفسور استيون واينبرگ


دين توهینی است به شان و مقام انسان. با دين و يا بدون دين، مردم نیک ‌سیرت اعمال خوب، و انسان‌های پلید کارهای زشت را همچنان ادامه خواهند داد. اما برای آنکه مردم پاک‌ سرشت دست به اعمال پلید بزنند، تنها به دين نیاز  است

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

روند به قدرت رسيدن و ساختار سياسي يك كشور

.
مشكل ما مردم و اين جامعه روند به قدرت رسيدن آدمهاست نه خود آدمها.چيزي كه بين يك جامعه دموكراتيك  و يك حكومت استبدادي فرق ايجاد ميكند مكانيزم به قدرت رسيدن احزاب و آدمهاست.مكانيزم و روند به قدرت رسيدن در يك جامعه سنتي و ديني با عقايد ايدئولوژيك مانند كشور ما ايراد دارد.صدام هر چهار سال انتخابات برگزار ميكرد و خود تنها كانديد بود و با نزديك به صد در صد آرا هر دوره انتخاب ميشد ولي آيا واقعا در عراق دموكراسي حاكم بود؟آيا صرف راي دادن مردم ميتوان ادعا كرد كه دموكراسي حاكم است؟نمونه ديگرش بشار اسددر سوريه.
قدرت مطلقه براي بشر فساد آوراست و اين نقطه آغاز مشكل هاست.خميني اگر با يك روند دموكراتيك و بدون انقلاب و شورش هاي خياباني به قدرت ميرسيد مكانيزم به قدرت رساندن او به هيچ عنوان اجازه نميداد كه كاراهايي را انجام دهد كه فقط بر اساس  سليقه فكري و شخصي  اوبوده و منافع مردم و كشور و احزاب در آن ناديده گرفته شده بود.به عنوان مثال  ادامه جنگ را بعد از سال 61  يا كشتار زندانيان سياسي  سال 67و يا اشغال سفارت آمريكا و يا منحل كردن فدراسيون شطرنج و كاراته به بهانه ها و دلايل واهي   و كارهايي از اين قبيل
قدرت مطلقه براي بشر فساد آور است .دقت كنيد براي هر بشري خواه پادشاه خواه حاكم خواه رهبر خواه امام و ولي فقيه

روز مهربانی دنیا با ما هم خواهد رسید!

آنهایی که (از ایران) رفته اند هر روز ایمیلشان را در حسرت نامه از آن هایی که مانده اند باز می کنند و از اینکه هیچ نامه ای ندارند کلافه می شوند.

آنهایی که (در ایران ) مانده اند هر روزنهیکروز در میان ایمیلشان را چک می کنند و از اینکه نامه ای از انهایی که رفته اند ندارند کفرشان در میاید.
آنهایی که رفته ان
د منتظرند آنهایی که مانده اند برایشان نامه بنویسند. فکر می کنند که حالا که ازجریان زندگی آنهایی که مانده اند خارج شده اند انها باید تصمیم بگیرند که هنوز می خواهند به دوستیشان از دور ادامه بدهند یا نه.

آنهایی که مانده اند منتظرند که انهایی که رفته اند برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند شاید انهایی که رفته اند مدل زندگیشان را عوض کرده باشند و دیگر دوست نداشته باشند با آنهایی که مانده اند معاشرت کنند.

آنهایی که رفته ان همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند تا تنهایی بخورند فکر می کنند آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است و می گویند و می خندند.

آنهایی که مانده اند همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند فکر می کنند آنهایی که رفته اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل میشنوند و از ان غذاهایی می خورند که توی کتاب های آشپزی عکسش هست.

آنهایی که رفته اند فکر می کنند آنهایی که مانده اند همه اش با هم بیرونند. کافی شاپ می روند .خرید می روندبا هم کیف دنیا را می کنند و آنها را که ان گوشه دنیا تک افتاده اند فراموش کرده اند.

آنهایی که مانده اند فکر می کنند آنهایی که رفته اند همه اش بار و دیسکو می روند و خیلی بهشان خوش می گذرد و آنها را که توی این جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند.

آنهایی که رفته اند می فهمند که هیچ کدام از ان مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان می خواهد یک چای دم کرده حسابی بخورند.

آنهایی که مانده اند دلشان می خواهد بروند یکبار هم که شده بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند.

آنهایی که رفته اند همانطور که توی صف اداره پلیس برای کارت اقامتشان ایستاده اند و می بینند که پلیس با باتوم خارجی ها را هل می دهد فکر می کنند که آن جهنمی که تویش بودند حداقل کشور خودشان بود.حد اقل احساس نمی کردند طفیلی هستند.

آنهایی که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین می کنند فکر می کنند که آنهایی که رفته اند الان مثل آدم های محترم می روند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل می گیرند.

آنهایی که رفته اند همانطور می نشینند پشت پنجره و زل می زنند به حیاط و فکر می کنند به اینکه وقتی برگردند کجا کار گیرشان میاید و ایا اصلا کار گیرشان میاید؟

آنهایی که مانده اند فکر می کنند که انهایی که رفته اند حال کرده اند و حالا میایند جای آنها را سر کار اشغال می کنند و آنها از کار بیکار می شوند.

آنهایی که مانده اند فکر می کنند آنهایی که رفته اند حق ندارند هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند چون دارند انور حال می کنند و فورا یک قلم برمی دارند و اسم انوری ها را خط می زنند.

آنهایی که رفته اند هی با شوق بیانیه ها را امضا می کنند و می خواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند بچسبانند.

آن هایی که مانده اند در حسرت بی بی سی بی سانسور کلافه می شوند.

آنهایی که رفته اند هیچ سایت خبری را نمی خوانند. ربطی بهشان ندارد خبر کشور هایی که تویش هستند

آنهایی که مانده اند می خواهند بروند.

آنهایی که رفته اند می خواهند بر گردند.

آنهایی که مانده اند از آن طرف مدینه فاضله می سازند.

آنهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر می کنند.

اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند :

آنهایی که رفته اند احساس تنهایی می کنند. آنهایی که مانده اند هم احساس تنهایی می کنند. کاش جهان اینقدر با ما نامهربان نبود

خميني كيست؟


آیت الله خمینی کیست؟

در بیستم فوریه که انتخابات 2004 صورت پذیرفت حمله شدید بر اعتبار و حقانیت آخوندها رو به افزایش بود. با وجود اینکه نام کاندیداهای اصلاح طلبان را از اوراق رأی گیری حذف کردند؛ باز هم نتوانستند تعداد قابل ملاحظه ای رأی جذب کنند. وسعت تقلب در آراء مشهود ساخت که چگونه آخوندها ناگزیرند برای باقی ماندن در قدرت به تقلب روی آورند و مشخص ساختند که نقطه اتکائی برای باقی ماندن در قدرت ندارند.

اکنون نشانه هائی در دست است که جدا کردن این گره مردان وابسته به مذهب از قدرت , حتی بیش از این؛ مورد حمله قرار خواهد گرفت؛ مخصوصأ شواهد حاکی بر اینست که ادعای آنان در برتری مذهبی هم مورد شک است.

رهبر اسبق شوروی ژوزف استالین گفته بود: مهم نیست چه کسی رأی میدهد بلکه مهم است چه کسی آراء را میشمارد. انعکاس این گفته را میتوان در انتخابات سراسری ایران در بیستم فوریه 2004 دید. گروهی مأمورین ورزیده که فقط به رهبر دیکتاتور رژیم علی حسینی خامنه ای پاسخگو بودند آراء را شمردند و نتیجه را اعلام کردند. بگونه ای که هیچکس نه در داخل ایران و نه خارج نتیجه اعلام شده را باور نکرد و صحیح ندانست.

صحت آراء در انتخابات بیستم فوریه دو هزار و چهار مخصوصأ وقتی بیشتری مورد سوء ظن قرار گرفت که دیندند جعبه هائی که با آراء دروغین نیمه پر هستند در روز انتخابات به محل رأی گیری آورده شدند و جمعیت مصنوعی که جلوی صندوقها صف کشیده بودند بدین دلیل بود تعداد صندوقهای رأی را در حوزه ها مخصوصأ کم کرده بودند تا صف طویل بوجود آید و ظاهرأ به نظر برسد که تعداد زیادی در حال رأی دادن هستند.

این حقه بازی وقتی به اوج خود رسید که گروه 300 نفره خبرنگاران خارجی؛ به هر یک از حوزه ها انتخاباتی وارد میشدند, یک حمعیت کرایه شده از زنان چادر سیاه که به آنان مأموریت در این باره داده شده بود نیز به آنجا آورده میشدند تا فورأ به رأی دادن بپردازند.

یک منبع اطلاعاتی از تهران گزارش داد که 54 جعبه پر شده از آراء گرفته شدهاز مردم گم شده. بدوأ وزارت کشور اعلام کرد ارقام صحیح نشان میدهد کلأ یازده در صد از مردم در رأی گیری شدکت کرده اند بلافاصله این وظیفه از وزارت کشور سلب شد و بعدأ آنچه دولت اعلام کرد بدینگونه بود که پایتخت بیش از %30 و در سطح مملکت بیش از 50% در رأی گیری شرکت کرده بودند. از این آراء تعداد بسیار فراوانی ورقه های رأی سفید بود که کارمندان دولت و دانشجویان و غیره به صندوقهای رأی ریخته بودند زیرا به آنان ابلاغ شده بود در صورت نداشتن مهر در شناسنامه هایشان دچار اشکالات مختلفی خواهند شد.

اصلاح طلبان و گروههای مخالف و مجاهدین خلق و چپها بر اساس محاسباتی که کردند؛ اعلام نمودند تنها 10 الی 15 در صد مردم رأی داده اند و افراطیون بیش از همین تعداد طرفدار ندارند. چیزی که بیش از کش و واکش بین افراطیون و اصلاح طلبان دیدنی است آشفتگی است که از اعماق اوضاع سیاسی ایران سر بر میدارد. این آشفتگی تهدیدی است بر بی ثباتی موقعیت رژیم ؛ قبل از نا آرامی دانشجویان, و هدف گیری آن بر حقانیت اصل کودتای اسلامی است.

اصلاح طلبان که چیزی برای از دست دادن برایشان باقی نمانده بود و از در صلاحیت برای انتخاب مجدد بشدت غضبناک بودند؛ نتیجتأ میدیدند تنها جائی که ملت میتوانند رأی بدهند نیز توسط افراطیون اشفال شده است لذا در مقام مقابله بر آمده و حمله ای را آغاز کردند و هر گونهادعای مشروعیت رژیم وحکومت آخوندی را نفی کردند و هرنوع قدرتی را بر آنان نامشروع دانستند چه برسد بر حکومت. البته منابع سیاسی بر آورد کرده بودندکه هر نوع فشار در این راستا میتواند به سقوط رژیم آخوندی منتهی شود.

اختیارات و لیاقت زمامداری رهبر رژیم علی حسینی خامنه ای بطور علنی و واضح و مستقیمأ در توسط نامه سرگشاده و بی سابقه زیر سؤال قرار گرفت. این نامه که توسط نمایندگان مجلس نوشته شده بود , در خارج از ایران هم بصورتی گسترده پخش شد. دو نشریه یاس نو و شرق که این نامه را در داخل منتشر کردند بلافاصله بسته شدند. این مقابله بی سابقه بر علیه رهبریت آخوندی ایران علامتی بود بر کوششی برای اینکه اصل رژیم آخوی را بزانو آورد بجای اینکه جزئیات مربوط به انتخابات را ترمیم کند یا استفاده غیر قانونی از قدرت را در ساخت این رژیم نشانه بگیرد.

ملایان که دیگز مانند زمان آیت الله روح الله خمین در هنگام سقوط سلطنت در 1979 یکپارچه نبودند و مذهب و عقایدی یکنواخت نداشتند. خمینی توانسته بودبا سرسختی و یکدندگی عقاید خود رابر همه مسلط سازد و لیاقت خود را در نگهداری سیستم ثابت کند. ولی حالا شکافهای مخفی شده قبلی بینبازیگران اصلی فاصله های بیشتری مییافت. وقتی پرده دمکراسی و انتخابات آزاد توسط محافظه کاران پاره شد آنچه عریان گردید بیش از آن بود که رژیم قثد داشت نشان دهد.

قابل ملاحظه است که رئیس جمهور قبلی ایران و رئیس شورای مصلحت نظام وتاجر بین المللی اکبر هاشمی رفسنجانی هم بوضوح در مذاکرات با آمریکا مخالفت سیاسی خود را با علی خامنه ای ابراز داشت و ابراز تأسف کرد از اینکه خامنه ای هم به همان اعتیاد ضد آمریکائی خمینی چسبیده, بجای اینکه واقعیت بین باشد و برای ایران قابلیت و امکان پیش رفت فراهم کند

عالمان مذهبی هیچگونه پایه و اساسی برای لقب آیت اللهی که خامنه ای بخود نسبت داده نمی یابند ورفسنجانی هم این نسبت را به غلط داراست و حتی به خمینی هم این لقب به دروغ داده شد که از اعدام رهائی یابد

با حذف همه شروط اصلاح طلبان اکنون به قلب انقلاب حمله ور شده و مسئله ناپدید شدن آیت الله العظمی موسی صدر را در25 سال قبل, هنگام بازدید از لیبی زیر سؤال بردند و بر حل آن پای فشاری نمودند

رهبر شیعیان لبنان آیت الله العظمی موسی صدر که اصلیت ایرانی داشت و متولد ایران بود, بیش از هر کسی در میان شعییان جهان از احترام برخوردار بود. او حاضر نشد خمینی را بعنوان آیت الله بپذیرد و با نفوذی که موسی صدر داشت سدی بود شکشت ناپذیر در برابر نقشه های سیاسی خمینی و همه کسانی که برای سرنگونی شاه میکوشیدند زیرا به کسی مانند خمینی احتیاج داشتند تا نوک تیز حمله آنان باشد

ناپدید شدن اسرار آمیز موسی صدر, در حالیکه جنازه او هرگز یافته نشد راه را برای خمینی گشود.تا بر ایران غلبه کند که آنرا باید غلبه یک شهروند خارجی بر یک مملکتی دانست که نه در آن بدنیا آمده و نه حتی یک قطره خون ایرانی در رگهای بدنش جریان دارد چه از طرف پدر و چه از طرف مادر. وقتی یکی از طرفداران خمینی در کالیفرنیا از او با احترام یاد کرد و او را به نظر خود چون هیتلر مرد بزرگی دانست بقیه ایرانیان که دوستدار خمینی نیستند او را مانند چنگیز خان مغول غاصب حکومت دانستند

اصلاح طلبان مانند کسانی بودند که در یک رزمگاه, دشمنی قوی تر را نمیتوانستند بزانو در آورند.لذا به هر گونه هتک حرمت آخوندها که دوستان سابق آنها بودند پرداختند و همچنین به بنیانگذار جمهوری اسلامی که اکنون این سرکردگان مشروعیت خود را از او میگرفتند یعنی خمینی و بنیانی که او ساخته بود را هدف قرار دادند. بهر حال امروز دلایلی وجود دارد که نشان میدهد خمینی هرگز ایرانی نبوده و حقی ندارد که سیاست خود را بر ایرانیان تحمیل کند

همچنین ارتقاء اوبه مقام آیت اللهی چیزی جز حفظ ظاهر به اقتضای زمان برای جلوگیری ازاعدام او در سال ا964 به جرم خیانت به وطن نبوده است. در سال ا979 که خمینی به ایران بازگشت سعی فراوانی مبذول شد که هرگونه آثار بر اصلیت غیر ایرانی خمینی و کذب بودن لقب آیت اللهی اوکاملأ از بین برود . یکی از اولین اقدامات خمینی بعد از سرنگونی شاه این بود که چند ساعت پس از ورودش به ایران دو مرد را که شاهدی زنده بر غیر ایرانی بودن و آیت الله نبودن او بودند از بین ببرد.

یکی از این دوتیمسار حسن پاکروان رئیس ساواک بود یعنی سازمان شاهنشاهی امنیت و اطلاعات کشور و بعد هم باعجله هر چه تمامتر دست به قتل آیت الله العظمی شریعتمداری زد یعنی کسی که به اتفاق آیت الله گلپایگانی در 1964 فتوای کذب برآیت اللهی خمینی داد تا از اعدام او که بعلت خیانت به وطن بر آن محکوم شده بود جلوگیری کنند. اعدام یک آیت الله بر طبق قانون ممنوع است. در آن موقع با فعالیت شدید سفیر انگلیس و تیمسار پاکروان سعی فراوان شد که دلیلی پیدا کنند تا بعلت آن خمینی را که محکوم به خیانت به وطن شده بود دولت نتواند اعدام کند. مشهور است که در آن موقع پاکراوان بسختی کوشید تا از اعدام خمینی جلوگیری کند.

شریعتمداری که ازتوطئه یک سوء قصد بر ضد جانش رهائی یافت در خانه خود محبوس و ممنوع الملاقات شد و حق هر نوع سخنرانی و تدریس و دیدار با مقلدین و طرفداران را از او سلب نمودند فقط چند نفر از نزدیگانش حق ملاقات با او را داشتند. هر گونه ادعائی بر ضد خمینی وی را مورد اتهام و خطر جدی قرار میداد.

گزارشات جدید از تهران نشان میدهد که فتوای مرگ سلمان رشدی توسط خمینی , که در سالهای اخیر ملغی شده بود, و بعلت نوشتن کتاب ضد اسلام بوده اکنون مجدأ برقرار گردید تا موجب عبرت روزنامه نگاران و نویسندگان که آخوندها قادر نبودند مستقیمأ آنها را کنترل کنند قرار گیرد. آخوندها بدین وسیله میخواهند به نویسندگان بگویند که به کوچکترین اقدام برای تزلزل موقعیت و قدرت آنها و غیر قانونی جلوه دادن حکومت مطلقه شان توسط بنیاد گرایان نادان پاسخ مرگبار توسط بنیاد گرایان نادان داده خواهد شد.

عده بسیاری مدعی هستند که مادر خمینی از شهروندان کشمیر است اما از اصلیت پدر او و نام واقعی او همه بکلی بی خبرند. سناتور سابق ایران موسوی , متعلق به زمان شاه که از خوزستان استانی در جنوب ایران بوده پدر و چهار پسر خمینی را بخوبی میشناخت.و به احتیاجات آنان رسیدگی میکرد و از قدرت خویش استفاده کرده و برای آنان شناسنامه های ایرانی به گونه ای تهیه کرده بود که لازم نباشد به خدمت سربازی بروند. سناتور موسوی بفرمان خمینی بلافاصله بعد از بازگشت او از فرانسه و کودتای 1979 به قتل رسید

تیمسار پاکروان مردی که جان خمینی را در 1964 نجات داد, همان روز که در منزل خویش دستگیر شد در پشت بام خانه بضرب گلوله از پای در آمد زیرا مدارکی بر اصلیت خمینی جمع آوری کرده بود. پرونده ساواک هنوز موجود است زیرا یک افسر جزء ساواک که بعدأ در زمان خمینی به سازمان ساواما پیوست که همان ساواک است با نام جدید در دولت اسلامی, توانست این مدارک را بدست آورد و برای روز مبادا نگهداری کند این مرد مدتها بعنوان سرپرست ماواما در آمریکا بسر برده.

چرا خمینی با چنان عطش خونخواری به ایران بازگشت. کاملأ مشهود است که او میخواست انتقامی را که قبل از سال 1979 گفته بود گرفته باشد.او قبلأ گفته بود به خونخواهی پسرش هر چه بتواند ایرانی میکشد.زیرا باندازه موهای سر پسرش در ایران مقصر وجود دارد. پسر او در یک سانحه اتومبیل کشته شد اما خمینی در ذهن خود مسئولین امور را مجرم میشناخت.

چون نتوانسته بودند پدر خمینی را شناسائی کنند لاجرم به اجداد مادری او رجوع کردند و گفته شد که اجداد پدری او هم مانند مادرش کشمیری بوده ولی در اصل چنین موجودی وجود نداشت, بلکه شخصی خیالی را بعنوان این پدر هندی تصور کرده بودند.

پدر واقعی خمینی ویلیام ریچارد ویلیامسون درسال 1872 در بریستول انگلیس از یک پدر و مادرو سلسله انگلیسی زاده شد. این اخبار بطور دست اول از یک کارمند کمپانی نفتی انگلو ایرانین ( بریتیش پترولیوم ) بدست آمده است.او کسی است که خود همکاری با شخص کلیدی این ماجرا داشته است و مخصوصأ اظهارات او بیشتر با عدم تکذیب از طرف سرهنگ آرچی چزم همراه شد . این سرهنگ یک مامور سیاسی انگلیس و کارمند بریتیش پترولیوم بود که پدر خمینی کارمند او بوده و همچنین او ادیتور تایمز مالی بود .وی در مصاحبه ای با یک روزنامه نگارکه در ایرلند انجام شد مطالبی گفت.

چزم که در آن موقع 78 سال داشت گفت , من حاجی را بخوبی میشناسم ( این نامی بود که ویلیامسون در آن موقع با آن مشهور بود) او آنوقت برای من در بریتیش پترولیوم کار میکرد. مسلم است که او در آن منطقه حال و هوای محلی بخود گرفته بود اما اینکه او پدر خمینی است یا نه من نمیدانم. درحالیکه اگر سرهنگ چزم این مطلب را خود باور نداشت میتوانست پاسخ تمسخر آمیز بدهد بجای اینکه جواب سیاستمدارانه بدهد آنهم از کسی که حاجی را خوب میشناسد (بالانتیجه حقیقت را بدرستی میداند)

چزم بوضوع نمی خواست مباحثی را که موجب اختلافات سیاسی میشد عنوان کند ویا امکانی برای رسوائی خمینی درحالیکه او تازه زمام امور ایران را بدست گرفته بود بوجود آورد. او همچنین بعنوان یک مامور سیاسی سابق نمیخواست بریتانیا را در یک برخورد جدید با خاور میانه بکشاند.اما در عین حال آمادگی نداشت که دروغ جدیدی بجای توضیحی که داده بود تحویل دهد

شرح ماجرا

پسری جوان , مو مشکی , زیبا و مغرور از اهالی بریستول بنام ریچارد ویلیامسون در سن 13 سالگی از خانه گریخت و به جاشویان یک کشتی که در خط استرالیا کار میکرد پیوست گرچه قبل از اینکه کشتی به آنجا برسد از آن فرار کرد و تا سن 20 سالگی که او در شهر آدن, جنوب بخش عربی پنسولا و بخش جنوبی یمن به نیروی پلیس منطقه پیوست از او خبری در دست نیست.

زیبائی او بزودی چشم سلطان فاضل ابن علی, حاکم لاهیح , را گرفت و او را تشویق کرد که همکاری با پلیس را رها کند و با وی زندگی کند.بعد ها ریچارد او را برای زندگی با شیخ دیگری رها کرد. این شخص یوسف ابراهیم نام داشت و یکی از خویشاوندان الشاه که امروزه حکمران کویت است بوده.


در باره پرشین گالف و عربین پنسولا در آن زمان باید به چند نکته توجه داشت.کشورهائی در آن منطقه مانند لبنان؛ عراق؛ اردن؛ سوریه؛ عربستان سعودی و غیره در آن زمان اصلأ به عنوان یک حکومت وجود نداشتند. بلکه این کشورها حدود 70 سال پیش توسط بریتانیا و فرانسه وقتی منطقه را تقسیم بندی میکردند بوجود آمد. ایران یا بگونه ای که در آن موقع نامیده میشد, پرشیا, در فاصله زمانی اندکی تحت کنترل قزاق های روسی در شمال و انگلیسها در جنوب در آمد. گرچه بطور تکنیکی غیروابسته و تحت سلطنت سلسله قاجار بود که غالبأ از کار کشور بی خبر بودند.

ارتش بریتانیا نیز تحت سرپرستی سرهنگ دوم سایکس ( که بعدأ بعنوان سر پرسی سایکس ) نامیده شد در شیراز مستقر بودند. اما از نظر سیاسی تحت کنترل سر آرنولد ویلسون در خرمشهر بودند که در آن موقع معمره نامیده میشد.که البته آقای الکینکتون از مسجد سلیمان ودکتر یانگ که مقیم اهواز بود با او همکاری داشتند. هر سه این افراد در خوزستان مقیم بودند که بعدها سناتور موسوی از آنجا نمایندگی مجلس را پیدا کرد. سرهنگ تی- ای- لارنس که بعدها ملقب به لارنس عربستان شد از شهر بصره در مسوپتامیا یا عراق و خرمشهر در این برهه از زمان آنان را سرپرستی میکرد.

سرزمینها نفت خیز در حالیکه اعراب و ایرانیان بسیار دور بودند از اینکه تکنولوژی مربوط به استخراج آنرا بدانند تا بتوانند آنرا توسعه دهند یا حتی داشتن متاعی چنین گرانقدر را بها نهند, توسط انگلیسها کشف و استخراج میشد التبه با همکاری کمپانی انگلو ایرانین که برای اینکار بوجود آمده بود که نفت ایران را از استان جنوبی ایران بیرون بکشد و ببرد.

در طرف دیگر خلیج فارس کشور کویت هنوز تشکیل نشده بود بریتانیا بعنوان یک بازی کننده اصلی سرزمینهای نفت خیزباید منطقه را هم از نظر سیاسی و هم از نظر متخصصین کنترل میکرد. در 1924 حاجی عبداله ویلیامسون بعنوان یک مأمور سیاسی به این کمپانی پیوست. او در سال1937 در65 سالگی تحت همین نام بازنشسته شد. قبلآ در منطقه کویت فعلی او به دین اسلام گرویده بود و نام عبدالله را بر خود انتخاب کرده بود.در آن زمان اسم فامیل هنوز مرسوم نبود بلکه مردم را بعنوان پسر پسر فلان کس میشناختند که غالبأ کسب و کار آنها را نیز جزو نشان ها می آوردند به مدت 14 سال او در میان عربهای بدوی پنسولا زندگی کرد. از1895 تا 1898 او بعنوان زائر به مکه رفته و در آنجا لقب واقعی حاجی را گرفت و ضمنأ نام اولین حامی خود فاضل را برای فامیلی خود برگزید و به آن لغت زبیری را اضافه کرد.که موجب شناسائی او بشود.لذا ریچارد ویلیام ویلیامسون تبدیل شد به حاجی عبدالله فاضل زبیری

در اثناء خدمتش در بریتیش پترولیوم در خلیج فارس حاجی عبدالله برای مرخصی مرتبأ به کشمیر میرفت.تا کمی از گرمای بیرحم خلیج فاصله بگیرد. تا کنون در این مدت حداقل 7 مرتبه با زنان عرب و هندی تحت رسوم اسلامی ازدواج کرده بود. صاحب 13 بچه که 7 نفر از آنان پسر و بقیه دختر بودند شده بود. اغلب این بچه ها خیلی زود در کوچکی مردند سیر و سیاحت مکرر و ازدواج با زنان هندی و نام حاجی عبدالله فاضل زبیری احتمالأ بعدها موجب شایعه داشتن پدر کشمیری برای خمینی شد.

مسلمأ بسیار باور نکردنی بود که شخصی چون حاجی عبداله, با موهای تیره که مسلمانی معتقد و بسیارفناتیک بود و با شور و هیجان بچه های خودش را مطابق تعالیم این دین و با فرهنگ عرب بار می آورد بتواند یک خارجی مخصوصأ انگلیسی باشد.

او اصرار ورزید که چهار پسر او که زنده مانده بودند به مدرسه دینی نجف در عراق بروند.و تحت تعالیم آیت الله یزدی (اهل یزد) و شیرازی ( اهل شیراز) قرار بگیرند دو نفر از این فرزندان بنام هندی زاده( متولد هند) و پسندیده (کسی که مورد قبول واقع شده ورضایت بخش است) بقدری خوب تحصیل کردند که خود آیت الله شدند.

سومین نفر که پسری شرور بود نتوانست در نجف پیشرفتی در تحصیل بکند لذا بشهر مذهبی ایران, قم رفت. در آنجا تحت نظر آیت الله بروجردی تعلیم گرفت . در زمان اعلیحضرت رضا شاه که داشتن نام فامیلی را اجباری اعلام کردند, او نام شهر محل اقامت خود خمین را انتخاب کرد و در نتیجه نامش شد خمینی.

چهارمین پسر که از تحصیلات مذهبی متنفر بود به کویت رفت و دو عدد پمپ بنزین باز کرد و نام خود را حاجی علی ویلیامسون گذاشت یعنی نام پدری خود گرچه مشخص نیست که او هرگز واقعأ به مکه رفته وحاجی شده باشد.اما این مسئله بخودی خود میتواند اثباتی باشد که از طریق این برادر؛ خمینی با جاجی ویلیامسون مربوط است. وگرنه چرا باید برادر خمینی لقب ویلیامسون را برای خود انتخاب کند. بچه های این پدر (آقا حاجی عبدالله ویلیامسون در بریتیش پترولیوم)توسط رضا شاه بهمراهی سه مامور دیگر بریتیش پترولیوم بجرم فعالیتهای سیاسی ضد ایرانی از ایران رانده شدند لذا به برادر دیگر خود در کویت پیوستند. در اینجا او مسئولیت تقسیم بندی نفت را برای کمپانی انگلو ایرانین بعهده گرفت.

بعلت اقامت طولانی در دنیای عرب و پذیرفتن مذهب اسلام او توانست قرار دادی را فراهم آورد که نفت کویت بصورت50%50 بین آمریکا و کمپانی انگلو ایرانین تقسیم شود وهمچنین در 1932 انحصار پژوهش بر نفت ابوظبی را برای بریتانیا بدست آورد.

عدم سواد کافی او موجب شد که انگلستان ناگزیز آرچی اچ تی چزم را برای عقد قرار داد با ابوظبی بفرستد و همچنین با نفوذ سیاسی که حاجی عبدالله داشت توانستند رقبای دیگر مانند سرگرد فرانک هولمز و شیخ حسین ومحمد یاثین را کنار زده و قرارداد انحصاری بدست آورند. بطوریکه چزم گفته است پدر خمینی را بخوبی میشناخته است. در 1979 خمینی میخواست انتقام رانده شدن پدرش را از ایران بگیرد و فلسفه خرافاتی خود یعنی ولایت فقیه را از اسلام بر ایرانی تحمیل کند که داشت در زیر فشار اقتصادی بعلت تعدی کمپانیهای خارجی خرد میشد زیرا این کمپانیهای نفتی برای ایران تعین تکلیف میکردند که چه مقدار نفت استخراج کند و چه مقدار ان نصیب ایران شود.با چه بهائی.

خمینی که خود و فامیلش سابقه مذهبی داشتند با اتکاء بر این سابقه دست به یک شورش بر ضد سلطنت در ایران از طریق مساجد زد.که موجب فرمان حکومت نظامی شد وعاقبت هم او دستگیر و به اعدام توسط آویختن از چوبه دار محکوم گردید و نتیجتأ موجب شد به او لقب کذب آیت الله داده شود تا از مرگ بگریزد.


بعد از اینکه بگونه ای رسمی از ایران به ترکیه تبعید شد سر از عراق بدر آورد.جائی که او تذکره ای درباره فلسفه رفتاراجتماعی اسلامی نوشت که از نظرگاه مقیاسهای مذهبی آنقدر دچار آشفتگی و نامفهومی بود که بعدأ در زمان حکومتش در 1979 هرجا توانستند آنها را خریداری کرده و معدوم نمودند.مضحک ترین آنها بزبان عربی بود و بعد هم نسخه ای تمیز تر از آنرا بزبان فارسی تهیه کردند.

بعضی زبان شناسان که بعدأ سخنرانی های او را در سالهای1979 و 1980 مورد مطالعه قرار دادند معتقدند که لغات فارسی مورد استفاده او بیش از 200 لغت نبوده و لذا نه تنها خون ایرانی در او نبود بلکه زبان ایرانی را هم بلد نبوده است. تعداد ایرانیهائی که در زمان او و اخلافش در 25 سال گذشته بعلت حکومتی که او برقرار کرده است مرده اند به صدها هزار نفر میرسد.و اگر مرگ آنها که بعلت جنگ هشت ساله عراق و ایران مرده اند نیز بر آن اضافه شودسر به بالاتر ازیک میلیون میزند. این انگلیسی ایرانی با فلسفه مذهب عربی سنی خود ابدأ محبتی به ایران و ایرانی نداشته است. در هواپیمای ایران ایر که خمینی را در ابتدای 1797 از پاریس به تهران برمیگردانید در حالیکه دوربینهای خبری از او فیلم برداری میکردند یک خبر نگار پرسید چه احساسی از بازگشت به ایران دارید ؟ و او پاسخ داد هیچ! . این سؤال تکرار شد اما جواب هم تکرار شد – هیچ!
آلن پیترز نام مستعار شخصیتی است که این مقاله را نوشته او سالها در مسائل امنیتی و سیاسی ایران بوده واین گزارش توسط ایشان کپی رایت 2004 را داراست.